✍یک جوان از عالمی پرسيد: من جوان هستم و
نمی توانم خود را از نگاه به نامحرم منع كنم،
چاره ام چيست؟
✅عالم نيز كوزه ای پر از شير به او داد و به او
توصيه كرد كه كوزه را سالم به جایی ببرد و
هيچ چيز از كوزه بیرون نريزد و از شخصی
درخواست كرد او را همراهی كند و اگر شير
را ريخت جلوی همه ی مردم او را كتك بزند!
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چيزی
بیرون نريخت. عالم از او پرسيد: سر راهت
چند دختر دیدی!؟!
جوان جواب داد: هيچ!؛ فقط به فكر آن بودم
كه شير را نريزم كه مبادا در جلوی مردم كتك
بخورم و خوار و خفيف شوم.
عالم گفت: اين حكايت مؤمنی است كه هميشه
خدا را ناظر بر كارهايش می بيند و از روز قيامت
و حساب و كتابش که مبادا در منظر مردم خوار
و خفیف شود بیم دارد.
آخرین نظرات